خوابِ خاک های متبرک

ساخت وبلاگ

دو سال و نیم پیش بود که نوشتم: "که ما بر قولمان بودیم و نشکستیم"

بعضی وقتا یاد صحنه هایی از زندگی میفتیم که انگار گم شدن. بقدری قدیمی هستن که ممکنه فکر کنی اینا خاطرات تو نیستن!

الان که ساعت ۳ صبح از خواب های آشفته بیدار شدم، یاد تبادل سی دی های فرار از زندان اطراف مترو مصلی افتادم.

به سختی میتونم بگم چند سال پیش بود. شاید ۱۰ سال یا بیشتر

یادم میاد آخرش که باهم خدافظی کردیم دستتو یجوری آوردی بالا. یه حالت خاصی بود. انقدر خوشم اومده بود که تا همین امروز هم با همه همینجوری خدافظی میکنم.

یادم میاد همیشه میگفتی از خداحافظی بیزاری. اما یک روزی بعدا تو با من خداحافظی کردی.

اون روز های آشنایی، فقط "عکس رویِ تو" بود و "خنده ی می"

براستی که "ریشه ای بودم در خوابِ خاک های متبرک. بی باران، در نگاه تو سبز شدم"

26 مارچ 2024

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 15:36 توسط پویا  | 

عاشقانه ها...
ما را در سایت عاشقانه ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shelakhtemanand بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 13 فروردين 1403 ساعت: 9:00